فقط من

فقط من

فرهاد دیوار درمانگاه کن

  • ۰۶:۱۸
می خواهم مثل فرهاد تیشه ای بردارم و به جان دیوار درمانگاه بیفتم ، ان گاه هم فرهاد خواهم شد ، هم مجنون. سند عشقم را محکم تر خواهم کرد . فققط می ترسم سلیقه ات با لیلی و شیرین فرق کند.
  • ۲۲۰

لطفا ساعت عاشقی ام را خراب نکن

  • ۲۲:۱۸

یادم نرفته روزی که با منطق رو به روی هر عاشق سینه چاکی می ایستادم و می گفتم برو پی زندگیت پسر ، عشق کشک است ، حالا همان عاشق های سینه چاک وقتی شرح حالم را می شنوند پیغام پس غام پی در پی می فرستند که برو پی زندگیت پسر ، عشق کشک است ، چه خوب که ان ها این واقعیت را قبول کردن که از اول هم عاشق نبوده اند ولی ببین من به چه حالی افتاده ام

تو را به لحظه هایی که پشت در اتاق منتظر ماندم قسم ، ساعت امدنت و رفتنت به درمانگاه را عوض نکن، لطفا با تاکسی هم نرو ، اگر هم با تاکسی رفتی لطفا از سمت پارک برو ، شیشه را هم بکش پایین ، رویت را هم بر نگردان ، کل روز را منتظر می مانم تا فقط ان چند دقیقه ای که تو می ایی و می روی از راه برسد ، من اسمش را گذاشته ام ساعت عاشقی ، لطفا ساعت عاشقی ام را خراب نکن 


  • ۲۱۲

عاشقانه ترین لحظه ای که یک عاشق دارد

  • ۲۱:۵۵

میان من و تو دیواریست بلند قامت ، این جاست که باید ارزو کنم کاش قد بلند تری داشتم ، یا کاش استاندارد دیوارها کمی کوتاه تر بود، یا کاش تو در پارک مریض هایت را ویزیت می کردی 

گاهی به تخیل های خودم می خندم ، اما بعد یاد دوری تو  می افتم و گریان می شوم ، یک بار با خودم گفتم میخ و چکشی بیاورم و هر شب مقداری از دیوار را بشکافم تا شاید از سوارخ دیوار روی زیبایت را ببینم ، راستش زندان نرفته ام ولی در فیلم ها زندانی های زیادی را دیده ام که دائم در حال کند هستند ، تو داخل چهار دیواری هستی و من بیرون ولی در اصل من زندانی هستم ، راستش دیگر بالا و پایین کردن و صلاح و عرف و ابرو و این چیزها را خیلی وقت است فراموش کرده ام ، می دانی غمت با من چه کرده ، شاید دور نباشد ان روزی که مجنون تر از مجنونم بخوانند .

شعر می خوانم ، اواز می خوانم ، گریه می کنم ، اما دیگر هیچ کدام از این ها فایده ندارد ، حتما می دانی که دارو اگر زیاد استفاده شود دیگر اثر دارویی خودش را از دست می دهد ، باید درد را درمان کرد ، نمی دانم کی ولی حتما در اینده ای نزدیک در روزنامه ها خواهی خواند که جوانی از مرض عشق بر سرش می کوبید نام معشوقش را صدا می کرد ، ان روز را دوست دارم ، عاشقانه ترین لحظه ای که یک عاشق دارد ، حتی درد کشیدن برای تو هم زیباست ..

عشق یعنی همین

  • ۲۱:۳۶

حتی صدای قدم هایت را هم می شمردم ، از در اتاقت که بیرون می امدی تا به منشی چیزی بگویی همه صحبت می کردندو تلفن هم دائم صدا می کرد و تو فقط راه می رفتی ولی بین ان همه صدا ، فقط صدای قدم های تو را می شنیدم ، عشق یعنی همین 

من از تمام رنگ های دنیا فقط رنگ قهوه ای تیره و مشکی را دوست دارم چون که تو فقط دو جفت کفش داشتی که یک جفتش سیاه بود و یک جفتش قهوه ای 

من هیچ وقت در درس هایم نمره ی خوبی نگرفتم ، حتی معلم وقتی درس می داد من حواسم جای دیگری بود ، بی دقت ترین دانش اموز کلاس من بودم ولی ان روز با دقت صدای قدم هایت را می شمردم و حواسم به رنگ کفش هایت بود ، عشق یعنی همین

عشق یعنی این که وقتی کسی می گوید دکتر من یاد تو می افتم

عشق یعنی این که وقتی کسی می گوید مریض یاد خودم با تو می افتم

عشق یعنی این که وقتی کسی می گوید رفتم دکتر خوب شدم ، من با خودم می گویم ، من بیشتر از همه پیش تو امدم ، خوب که نشدم هیچ یک درد سخت هم به دردهایم اضافه شد

بسوزد پدر عاشقی


فقط من
Designed By Erfan Powered by Bayan