فقط من

خوب عید هم امدو رفت ، همه خوب ، همه خوشحال ، همه خندان ، بعضی ها با جیب های پر پول ، بعضی ها هم با جیب های خالی ، کار دنیا را ببین ، تا چند روز پیش جیبمان را پر می کردیم ، حالا یواش یواش دارند جیبیمان را خالی می کنند:))

ماهی قرمزها هم مثل سنوات گذشته نیامده رفتند ، خدا می دانسته به ماهی حافظه ی سه ثانیه ای داده ، وگرنه این ها که این قدر فرت و فرت جان به جان افرین تسلیم می کنند و جان دادن همدیگر را در هزارم ثانیه تماشا می کنند ، افسرده می شدند ، البته یکی از ان سه تا ماهی هنوز زنده است ، احساس می کنم این یکی به خاطر دکل انتن تلفن همراهی که در نزدیکی خانه امان هست دچار نقص ژنتیکی شده وحالا حالا ها قصد ندارد جان به جان افرین تسلیم کند ، اگر توانست یک سال را رد کند ، من حتما مقاله ای درباره تاثیرات جهش های ژنتیکی در زنده ماندن ماهی های قرمز خواهم نوشت !

دخترهای مورد نظر مامان خانم هم امدند و رفتند ، خدا می داند تا یک هفته فقط داشتم نه نه می کردم ، باز  هم قضیه خواستگاری و ازدواج و شیر و حلا ل و حرام در خانه ی ما شروع شد ، خدا رو شکر با ترفند هایی که در این چند وقت یاد گرفته ام خوب توانستم هم شیر مادرم را به خودم حلال کنم هم عقد ان دختران را به خودم  حرام کنم