- دوشنبه ۱۵ آذر ۹۵
- ۲۳:۵۴
هر وقت خاطراتم را مرور می کردم ، گاهی شاد و گاهی غم گین می شدم ، شاید روزی نبوده که قسمتی از گذشته ام را یاد اوری نکنم ولی کم شده که به مکان هایی بروم که گذشته ام را ان جا گذرانده ام . امروز به مدرسه قدیمیم رفتم ، همان مدرسه ای که 5 سال پیش در ان جا صدای اوازم کلاس را پر می کرد . من شوری در شهناز به پا می کردم و بچه ها مراقب بودند که هر وقت معلم امد به من خبر دهند . همان مدرسه ای که وقتی زنگ تفریح می شد با مهدی توی حیاط با همدیگر صحبت می کردیم و گل می گفتیم و گل می شنفتیم . مهدی هیکل بزرگی داشت . قد من نا شانه های اوهم نمی شد . نمی دانم بر روی چه تناسبی این دوست را برای خودم انتخاب کرده بودم . مثل زن و شوهر های به هم نخور بودیم . هیچ چیزمان به هم نمی خورد ولی با این حال چنان صمیمی بودیم که خیلی ها به رفاقتمان حسادت می کردند .
مسول بایگانی مدرسه هنوز عوض نشده بود ، کمی پیرتر شده بود ولی هنوز ان مهربانی را در چهره اش داشت ، خواستم مثل 5 سال پیش بلند بگویم چاکر اقا مرادی ولی او من را نمی شناخت . او مرا به یاد نمی اورد . مشاور مدرسه هم عوض نشده بود . یادم می اید وقتی در چند تا از درس ها یم مردود شدم و انگیزه ام را از دست داده بودم به پیش او رفتم تا مشاوره بگیرم ، او از من پرسید ، پسر می دانی انیشتین چگونه انیشتین شد ، من که ان زمان ها به خواندن زندگی دانشمندان علاقه مند بودم و زندگی اکثرشان را خوانده بودم گفتم بله ، می دانم به وسیله ی باوری که مادرش در او ایجاد کرد ، کمی جا خورد و گفت : افرین ، ادیسون را چی ، می دانی ادیسون چگونه ادیسون شد ؟، قضیه ی اخراج ادیسون را هم برایش تعریف کردم ، وقتی این راشنید نه گذاشت و نه برداشت گفت : مشاوره چی ، تو که از من مشاورتری ، دیگه چیزی ندارم بهت بگم ، خودت همه چیز رو می دونی ، برو خودت رو باور کن و از اول شروع کن .
وقتی کارم در مدرسه تمام شد و داشتم از در مدرسه خارج می شدم ، یاد زنگ اخر می افتادم که منتظر می شدم مهدی از کلاس بیاید تا باهم مسیر مدرسه تا خانه را طی کنیم ، در تمام مسیر به فکر مهدی بودم ، مهدی الان کجاست ، چه کاره شده ؟ یا باز هم او را خواهم دید ؟ . در مسیر برگشت به خانه دلم گرفت و شروع کردم به خواندن ، یاد باد ان روزگاران یاد باد.................
روز وصل دوست داران یاد باد
یاد باد ان روزگاران یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شاد خواران یاد باد
گرچه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد