- دوشنبه ۱۳ آذر ۹۶
- ۲۱:۵۵
میان من و تو دیواریست بلند قامت ، این جاست که باید ارزو کنم کاش قد بلند تری داشتم ، یا کاش استاندارد دیوارها کمی کوتاه تر بود، یا کاش تو در پارک مریض هایت را ویزیت می کردی
گاهی به تخیل های خودم می خندم ، اما بعد یاد دوری تو می افتم و گریان می شوم ، یک بار با خودم گفتم میخ و چکشی بیاورم و هر شب مقداری از دیوار را بشکافم تا شاید از سوارخ دیوار روی زیبایت را ببینم ، راستش زندان نرفته ام ولی در فیلم ها زندانی های زیادی را دیده ام که دائم در حال کند هستند ، تو داخل چهار دیواری هستی و من بیرون ولی در اصل من زندانی هستم ، راستش دیگر بالا و پایین کردن و صلاح و عرف و ابرو و این چیزها را خیلی وقت است فراموش کرده ام ، می دانی غمت با من چه کرده ، شاید دور نباشد ان روزی که مجنون تر از مجنونم بخوانند .
شعر می خوانم ، اواز می خوانم ، گریه می کنم ، اما دیگر هیچ کدام از این ها فایده ندارد ، حتما می دانی که دارو اگر زیاد استفاده شود دیگر اثر دارویی خودش را از دست می دهد ، باید درد را درمان کرد ، نمی دانم کی ولی حتما در اینده ای نزدیک در روزنامه ها خواهی خواند که جوانی از مرض عشق بر سرش می کوبید نام معشوقش را صدا می کرد ، ان روز را دوست دارم ، عاشقانه ترین لحظه ای که یک عاشق دارد ، حتی درد کشیدن برای تو هم زیباست ..